به ساعت نگاه می کنم:
حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
وسایه های کشدار شبگردانه خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری!از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سالهاست که مرده ام
(حسین پناهی)
آن لحظه
که دست های جوانم
در روشنایی روز
گل باران ِ سلامُ تبریکات ِ دوستان ِ نیمه رفیقم می گذشت
دلم
سایه ای بود ایستاده در سرما
که شال کهنه اش را
گره می زد
(حسین پناهی)
ادامه...
منم برای بار دوم سلام گرم برات تقدیم میکنم سحر جان از این که منو لینک کردی خیلی خیلی ممنون میشم.و در ضمن به من گفته بودی که منو به اسمی که من میخام لینک کنی.خوب این کارو بکن به اسم علی آقا حسنی منو لینک کن منتظرت هستم و داشت یادم میرفت اگه خاستی میتونی آدی منو عد کنی ali_dost2010 منتظرت هستم خوش باشی.بایییی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
منم برای بار دوم سلام گرم برات تقدیم میکنم سحر جان از این که منو لینک کردی خیلی خیلی ممنون میشم.و در ضمن به من گفته بودی که منو به اسمی که من میخام لینک کنی.خوب این کارو بکن به اسم علی آقا حسنی منو لینک کن منتظرت هستم و داشت یادم میرفت اگه خاستی میتونی آدی منو عد کنی ali_dost2010 منتظرت هستم خوش باشی.بایییی