some one like me

.....هیچ مطلق

some one like me

.....هیچ مطلق

نوروز مبارک

سال نو می شود، زمین نفسی دوباره می کشد، برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند. 

در این رویش سبز دوباره…من…تو…ماکجا ایستاده اییم! سهم ما چیست؟... نقش ما 

چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟ 

زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد وچون همیشه امیدوار 

سال نومبارک

نابود

یک آن همه چی نابود شد! می فهمی؟ حسش کردی؟ نابودی رو میگم! 

هیچوقت تو چشمام نگاه نکردی. این قدر سیاهن که چیزی معلوم نیست، اما نابودی توش موج میزنه. هرروز اون قدر جلو چشمات خندیدم که حتی خودمم باورم شد که انگار نیست شدن لااقل برای من نیست. 

دلم گرفت وقتی دیدم نابود شدم و تو با تلخی تمام می خندی. دود سیگار من را به کافه های خلوت با تو می برد. چشمانم را می بندم این بار کامل تباهی را برایت هجی می کنم اما باز می خندی. تو که می خندی باز هم به نابودی فکر میکنم.به ثانیه های یکی شدن های بی ثمر، به جاده های لعنتی بین ما، به نفس هایم 

دیگر چشمهایم برق ندارند.امروز هم باز یکی از آن روز هاست، یک قدم دیگر تا نابودی ام برداشتم. باز هم خنده ات دیوانه ام میکند. بزرگ شدن درد است. من این درد را دوست دارم....