گاهی حرفهایی است که تو می دانی از چه جنسی هستند، اما نه به گفته میآیند و نه به نوشته. می گذاریشان بماند همان ته ته دلت توی صندوقچهای که برای آنها آماده کردهای و هر از گاهی یک مشت خرت و پرت دیگر را میگذاری کنار همان حرفهایی که هیچوقت نمی توانی بزنی شان، بعد میشود مثل صندوقچهای که در باغچه خانه دفنش کرده بودی و هر از گاهی به آن سر میزدی اما بعد، دیگر یادت رفته بود و کرمها همهاش را خورده بودند، حالا این حرفها در این روزگار آنقدر آن ته می مانند که کرمخورده میشوند و تو هیچ وقت نمی گوییشان.
صندوقچهات را بردار حرفهایت را بیرون بکش، غبارشان را بگیر و بچپان میان جملههایی که نمیتوانی بگویی، قبل از اینکه تمام حرفهایت کرمخورده شوند.
حرف های ناگفتنی بیشترن تا حرفای گفتنی.
موافقم
اما بعضی از نگفتنی هارو بهتره که یا با خودت به گور ببری یا بذاری همون کرمها بخورنش.....
چون گاهی این نگفتنیا انقدر با ارزشن که وقتی به زبون میاریشون نفهمی خیلی از آدما و یا شاید شرایط باعث میشه لگدمال شن....و بدون اینکه ارزششون حفظ شه نابود شن...
اما گفتم تنها بعضی از ناگفتنیها.....!
سلام مهربون
پست متفاوت و قابل تاملی بود خرسندم از حضورم و از اینکه مطالب شما رو می خونم
حرف هایی هست برای نگفتن
و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد
دکتر شریعتی
خشنود باشی و برقرار
همیشه از حضورتون تو بلوط خرسند میشم
سلام زیبا بـــود..بیا من آپم منتظر هستم..
حرف های من از جنس باده
دارم سعی می کنم همه حرفامو بگم
دیگه نمی ترسم از ایتکه حرفامو کرم بخوره
حس آزادی می کنم.
واژه ای از انتهای سکوت بسوی تو پرتاب میکنم
ای ایستاده به تماشای فراموشی ی من!
حرف دارم
آی گفتی ... آره همیشه یه چیزایی هست ..