some one like me

.....هیچ مطلق

some one like me

.....هیچ مطلق

اونی که بود و نبود

من برای سالها می نویسم
سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند
افسوس که قصه مادربزرگ درست بود
همیشه یکی بود و یکی نبود...
نظرات 10 + ارسال نظر
دون ژوان یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

یکی بود و فقط اون بود.

تو دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

میشود بنویسی برای اکنون؟؟!!

حسین رها دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ http://Www.sabz-raha1.blogsky.com

هیچ مطلق،از نو،یکی رفت.یکی موند.

آنا سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:41 ب.ظ http://ana74.blogfa.com

سلام
با قسمت اول داستان جدیدم آپم[گل]

حسام سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ http://WWW.NOTEFALSE.BLOGFA.COM

کاش یکی بود یکی نبود اول قصه های نبود...

crazy ghost چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ق.ظ http://last-arrow.persianblog.ir

یکی که بود و هیچ وقت نبود....

امیر علماء پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://vlife.persianblog.ir/

و چه قصه ی تلخیست تکرار بودن ها و نبودن ها!

Mirage پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ق.ظ http://mirage.blogsky.com

فوق العاده بود

حسام جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ب.ظ http://WWW.NOTEFALSE.BLOGFA.COM

رفیق آپم

محمد مزده سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

مادربزرگ
گم کرده ام در هیایوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
...
من چشم خورده ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد