چمدانم را بستم
"پر از تنهایی ست"
دلم را قفل خواهم زد
که مبادا به سراغش آید
دزد این خاطره های خوبم
کیست همسفر این راه دراز؟
+ فردا راهی سفری سخت، طولانی و لعنتی هستم. دوباره غربت و تنهایی و دلتنگی های مداوم شروع شد، خدایا کمکم کن که این بار کم نیارم.
+ کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد
کاش می دانستیم که سفر یعنی چه!
و چرا مرغ مهاجر وقت پرواز به خود می لرزد!
برات آرزوی سلامتی دارم
مواظب خودت باش عزیزم
کاش که من مرغ مهاجر بودم
در وسعت سبز یک مسافر بودم
پر می زدم از صبح سپید تا دامن شب
با روح لطیف من یه شاعر بودم
مرتضی الیاسی
دعا می کنم سفر بهت سخت نگذره
ببخش سحر جون که این کامنتم طولانی شد اما ارزش خوندنشو داره عزیزم
صدای خنده ی جغدی دل شب را :
پرستوی مهاجر لانه می سازد دوباره در مسیر باد و طوفان .
همانجا جای سال پار و پیرار
ببینید و بخندید
شب تاریک بود و مرغکان در لانه هاشان آرمیده
کسی از جا نجنبید
همه از هول شوم بوم ترسیدند و خوابیدند تا صبح سپیده
سحر از تیغ کوه آمد قراول
که هان ای خفتگان بیدار باید شد
خروس آمد
نگاهی کرد این سو را از آن سو
پر و بالی نفس در سینه آواز بلندش را پراکند
-قو قو لی قو قو قو قو
زمین را نک زنان
بهر فریب مرغ ها خوابیده در لانه
براتان دانه پیدا کرده ام اینجا
یکی کرچیده مرغی
بال و پر بر هم زد و آمد.
-فریب دانه ات خوردم
به زیرم کش بکن تاج سرم هر آنچه می خواهی روا کن
تشر بر او بسوی مرغ ِ کاکل بر سر و بر پا حنایی
-کجایی مرغک زیبا ؟
بگو آسوده خوابیدی تو دیشب؟
شنیدی خنده ی جغد دل شب را که می گفت
پرستو آمده
بار دگر آنجا همانجا
خدا را شکر ما را لانه ای محکم امان از باد و طوفانها
حنایی قدقدی کوتاه و ناز آلوده با او
-خدا را شکر مردی چون تو ما را
صدای قیل و قال و قار و قار دسته ی پیر کلاغان سیه پوش
که ما دیدیم و خندیدیم و شاید لقمه ی چربی پس از باد
کمی آنسو ترک پرواز شاد جمع گنجشکان
هراسان و شتابان در فرودی سوی دانه
شنیدی ؟ ...باز بیچاره پرستو...؟
همانجا ! در مسیر باد دارد آشیانه؟
صدای بلبل سر مست و خوشخوان
-برایش تازه دیشب تا شنیدم ،
یکی آواز تازه ساز کردم.
عجب افسانه ی تلخ و غم انگیز
برایش گفته ام شرحی دل انگیز
مسیر باد بی رحم و پرستو
پرستو شاید عاشق ، عاشق باد
کبوتر ماده ای سر را میانِ نرم جایِ سینه ی جفتش فرو برد
نوازش ٌنک سرش را جفت و گفت او
-عجب ! عاشق مگر بی خانمان باید همیشه؟!
یکی مرغ کهنسالی
-چه بی عقل او
نمی داند که انجا را مسیر باد وطوفان ها
چرا باید بنای لانه دارد؟
نگاه تیز شاهینی فرود آمد
-شما را ! هم شما ها را
یکایک از شماها را !!
رهایی نیست از چنگال تیز من !.
پرستو جوجه هایش را :
دلم آگه که فردا باد می آید
به دست باد بال نازک خود را به پرواز
مبادا ترس یا هولی به دل هاتان !
قصور اینجا نمی باید!!
که بعد از باد طوفانی هراس انگیز می آید
بخاطر خوب بسپارید اینجا را همین جا را
برای جوجه های سال دیگر .
اردکان 30/2/87
شمس الدین عراقی
سفر...
گاهی وقتا خیلی ترسناکه....و پر از چیزایی که اونا هم ترسناکن....
دلتنگی...
عادت...
غربت...
تنهایی...
اما یه چیز از همه وحشتناکتره...
فراموشی...
هم عاشق سفرم....هم ازش متنفرم...
سفرت بخیر.
هرجا که به نت دسترسی داشته باشی یه جورایی تنها نیستی.
سلام مهربون
غربت و سفر خیلی سخته .. برات آرزوی شکیبایی و پایداری می کنم
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت، اما…آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد
خشنود باشی
شاید
قالب جدید مبارک
وقت رفتن من هم نزدیک شده و حالا از رفتن میترسم
سلام مهربون[گل]
گاه یک ستاره
یک ستاره گاهی
میتواند حتی در کفِ یک پیالهی آب
خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند!
آن وقت تو میگویی چه ...؟
میگویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه
کافی نیست!؟
به روزم و در انتظار حضور پر مهرتان - خشنود باشی
همیشه تنهایی دردناک آدم را به دوش خواهد کشید ...
سلام خدمت دوست عزیز زیبا بود ...لذت بردم..[لبخند] وب بسیار زیبا شده
سلام گلکم
آپم
چمدون بوی سفر کفشای خسته دم در
توی یک قاب قدیمی آدمای دربدر.
مراقب خودت باش رفیق
امیدوارم هیچ وقت احساس تنهایی نکنی . . .
سلام...
زیبا بود...
سبز باشی!
آپم رفیق
سلام سلام
سفر
راهی سفر میشوی
دلت را همراه نکن
نفرین بر دل
همیشه سرکش
همیشه عاصی!!!
پیروز باشی
سلام سلام
سفر
راهی سفر میشوی
دلت را همراه نکن
نفرین بر دل
همیشه سرکش
همیشه عاصی!!!
پیروز باشی
عمر آیینه ی بهشت ، اما آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
سفر به سلامت
می بینم که برگشتی
خوش اومدی