به ساعت نگاه می کنم:
حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
وسایه های کشدار شبگردانه خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری!از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سالهاست که مرده ام
(حسین پناهی)
آن لحظه
که دست های جوانم
در روشنایی روز
گل باران ِ سلامُ تبریکات ِ دوستان ِ نیمه رفیقم می گذشت
دلم
سایه ای بود ایستاده در سرما
که شال کهنه اش را
گره می زد
(حسین پناهی)
ادامه...
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا و پر محتوایی داری در صورت تمایل برای تبادل لینک من رو با اسم جدیدترین عکس ها و آهنگ لینک کن بعد بهم بگو که با چه اسمی لینکت کنم.منتظرتم!
نمی دونم چرا بی دلیل یاد این شعر افتادم که می گفت : ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه یا روی شیشه ی چشات غبار آهم بمونه تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی شکل همه آرزو هام تجسم خواب منی :) امیدوارم نبودن هایم را ببخشید ...
به فکر پرواز باش رفیق
قفس همیشه هست
فدایی داری بچه
لینکی رفیق
ممنون
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا و پر محتوایی داری در صورت تمایل برای تبادل لینک من رو با اسم جدیدترین عکس ها و آهنگ لینک کن بعد بهم بگو که با چه اسمی لینکت کنم.منتظرتم!
سلام خوبی
بامطلب جدیدی باعنوان"دلیل قرآن برکروی بودن زمین"بروزم.
منتظرنظرات ارزشمند شمادوست عزیز هستم
[گل][گل][گل]
چته تو؟
نوشتت به کنار که خوب بود.
زندون بی دیوار سلول بی مرزه
قفس تنها جاییه که محدوده نداره
نمی دونم چرا بی دلیل یاد این شعر افتادم که می گفت :
ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه
یا روی شیشه ی چشات غبار آهم بمونه
تو پاک و ساده مثل خواب
حتی با بوسه میشکنی
شکل همه آرزو هام
تجسم خواب منی
:)
امیدوارم نبودن هایم را ببخشید ...
با بلندپروازانه ترین بالهای خیال پر بکش......
از این قفس...
بشکن این حصار را....
اوج بگیر....
بر فراز بلندترین قله ها....
بنگر...
چه میبینی؟
سلام مهربون
گاهی آدم نه با اندیشه بعضی ها موافقه نه با نوع رفتار و کردارشون ... به قول شما تو قفست جا واسه من نیست ..
ممنون که با ما هستید ، درود ..
حصار
قفس
سحر
راستی یه کم مثبت فکر کن