some one like me

.....هیچ مطلق

some one like me

.....هیچ مطلق

من نمی توانم...

وقتی نمی توانی قواعد بازی را تغییر دهی،  

                                                            پس خفه شو  و بازی کن.

نظرات 14 + ارسال نظر
جواد(موج) شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام خانوم

سلام

به سراغم بیا...

نگاهت را بهم هدیه بده...

در انتظارت می مانم...

شهرزاد شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

movafegham!

جواد یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام سحر خانوم

ممنون از حضور سبزت


ممنون از نگاه پر انرژیت...هر چند کوتاه و تلگرافی بود : (

با تبادل لینک موافقم...اسم منو بذار موج...اسم شمارو چی بذارم؟؟؟

راستی سحر خانوم اگه دوست داشتی بیشتر از خودت واسم بگو...

نگاه تو مرا به ماورای خود می برد به جایی که اثری از منیتم نمی یابم...

شاد باشی ... و لبانت پر خنده...

منتظرتم...

..................................... دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://.................

منم بازی

حتما

نادر دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ http://..

اجازه هست؟

یه آدم اون جوری دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ب.ظ http://www

می خوام داد بزنم که می تونم.

شهرزاد دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

ok

.............. سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ

یعنی جدی جدی بازی

جواد سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:56 ب.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام سحر خانوم

سلام...

گفتی تهران نیستی....پس الان کجاییین؟؟؟


این کامنتو ازمن بپذیر...

در هیچ هنگامه ای



شادی به تمامی نیست



همیشه هست؛



بین تن هامان



فاصله ای





بین دست هامان



مانعی





و در میا نمان



دلتنگی.







همیشه هست ؛



امید





در ژرفای چشمانت



لبخند





همراه لبخندت



لطف





و در وجود من



بی تابی



کاش تو در کنارم بودی.







بر زبان هامان مهر زده ایم



اما با نگاه مان چه کنیم؟



بر دل هامان سد بسته ایم



ولی چشم هامان



ورای سدها به بازی نشسته اند.





شکوه خاموشی



بازیچه ای است میان چشم های من و تو



چشم راز را



با هر لبخند



در هر برخورد نگاه



بی محابا



فریاد می کشد.





خاموشی فضیلتی است



که به فراموشی سپرده می شود



وقتی می خندیم



فریاد چشم ها



سکوت لب ها را



بی صدا



چون قلعه ای گلی



در ساحلی شنی



با موجی کفی



محو می کند.





خاموشی انکاری است



که به فراموشی سپرده می شود



وقتی می خندیم



چشم



راز را



با هر لبخند



در هر برخورد نگاه



بی محابا



فریاد می کشد.

اینهم از آن تو (از یه شاعر ناشناس)


شادی همراه تک تک لحظات زندگیت باد...

دختر اسمونی سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ http://taagaarg.blogsky.com

سلام
سلام
سلام سحری
خوبی گلم خیلی خوشم اومد..
کاش خفه بشه و بازی بکنه...ولی جون به جونش کنی جر
میکشه ....
فعلا.
بای.
اه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند

Ξ T Ξ Я N ∆ L چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ http://eternal.blogsky.com

نه اتفاقا
قداعد بازی می تونن خفه شن و این تو باشی که ارزش می بخشی

eternal شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ http://eternal.blogsky.com

با کمال میل

تنگنا یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ http://www.vacant.blogfa.com

....؛ آه راست گفتی ...من به جد دانم...که قواعد و قانون این بازی تغییر نخواهد کرد ..اما باید بدانیم کدام بازی !!!!!!!!!!
بازی دهر !!!!!!!!
وکلامت با دشنام عجین شد ....!!!! اما باید بدانیم کدام بازی !!!!!
و آرزوی تغییر امر محالی شد برایم ...!
اما باید بدانیم...!!!!

محمد سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ http://hamrahan88.blogfa.com

سعی کن خودت برای هر بازی قوانینی بزاری تا دیگرون طبق قانون تو بازی کنند........

سلام خوبی؟

ممنونم که بعد از یه مدت بهم سر زدی و منو فراموش نکردی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد